شجره مباركه زيتونه تجليگاه نور هدايت

پدیدآورسیدحسن مدرسی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 392 بازدید
شجره مباركه زيتونه تجليگاه نور هدايت

سيد حسن مدرسى
گروه فرهنگ و ادب اسلامى

نور عطيه‏اى است گرانبها كه از ديرباز بشر در انديشه كشف ماهيت آن بوده است و باانديشيدن و بهره جستن از خرد خويش اين هدف را دنبال كرده است. فيزيكدانان ودانشوران جوامع مختلف كه با ديد علمى بدين‏گونه امور مى‏نگرند، با جويايى ويژه‏اى به‏تحقيق و مطالعه و آزمايش آن مشغول بودند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه «نور ازذرات بسيار كوچكى تشكيل شده است كه از يك منبع نورانى به بيرون مى‏تراود و منتشرمى‏شود.» (1)
پس از گذشت دويست‏سال، در قرن نوزدهم ميلادى، نظريه «موجى بودن نور بر ذره‏اى‏بودن آن غلبه كرد و فصلى تازه در جهان دانش گشود.» (2) بحث در اين كه نور ذره‏اى است‏يا موجى، و يا آن را همچون پرتوهايى بنگريم كه از سرچشمه مولد نور به خط راست انتشارمى‏يابند، در اين مقال نمى‏گنجد. اما مى‏دانيم نور، بخصوص نور خورشيد كه حامل انرژى ونيرويى غيرقابل تصور است، يكى از حياتى‏ترين نيازهاى ما و ديگر موجودات است كه به‏كار گرفتن آن احتياج به وجود دستگاههاى پيچيده و دانش فيزيك ندارد و قادر است‏ميليونها سال ما را از «نيروى سالم و پاك و بى‏خطر» (3) بهره‏مند گرداند. و به دليل آن كه‏«انرژى نورانى قابل تبديل به انواع ديگر انرژيها» «الكتريكى، گرمايى، شيميايى‏» (4) است‏و بالعكس، ارباب نظر «باد و باران، جزر و مد درياها، حيات موجودات زنده برى و بحرى،گياهان روى زمين، غذاى ما و ديگر زندگان، حتى فسيلى كه مواد سوختى از آن تامين‏مى‏گردد» (5) همه را زاييده اين چشمه نورانى مى‏دانند، بجز اينها نور در ديدن و تشخيص‏رنگ اجسام نقش اساسى دارد. درست است، كه قوه بينايى وجود يك شى‏ء را در زمانى‏كوتاه احساس مى‏كند; اما بايد توجه داشت كه همين امر بظاهر ساده، پس از طى يك سلسله‏فعل و انفعالات حيرت‏آور صورت مى‏گيرد. يعنى به اندازه ذرات جسم ذرات نور بر آن‏مى‏تابد، به همان نسبت نور منعكس شده اين نور به وسيله 132 ميليون (6) سلول حساس كه‏هر كدام با رشته‏اى به عصب باصره متصلند، به مغز منتقل مى‏شود» (7) در چنين شرايطى‏است كه جسم ديده مى‏شود. كاربرد انرژى نورانى به آنچه يادآورى شد، منحصر نيست;بلكه هم اكنون از نتيجه پژوهشها و آزمايشهايى كه در مورد اجسام و منابع نورانى و خواص‏و نحوه انتشار ذرات و امواج انجام شده است، در علم و صنعت و بالاخره هنر عكاسى وفيلمسازى و تلويزيون بهره‏بردارى مى‏شود» (8) .
با اشاره به پاره‏اى از ارزشهاى نور در زندگى به اين نتيجه مى‏رسيم كه چنانچه حضرت‏بارى به منبع عظيم خورشيد و نور آن سوگند ياد مى‏كند; «والشمس وضحيها» (شمس/1) به‏سبب نقش مهم و رابطه نزديك آن در همه شؤون زندگى بوده است. بنابر آنچه گذشت، نورصورتى از انرژى است كه در صحنه زندگى حضور زنده و فعالى دارد. و چون بررسى‏جنبه‏هاى گوناگون آن مجال بيشترى مى‏طلبد، لذا تنها يكى از ابعاد آن از نظر قرآن، تفسير وديگر منابع اسلامى بررسى مى‏شود.
كلمه‏نور 43 بار به صورت زير در قرآن كريم آمده است:
النور (24 بار)، نورا (9 بار)، نوركم (1 بار)، نورنا (1 بار)، نوره (4 بار)، ونورهم (4بار)و هر يك، در آيات مربوط به مناسبتهاى گوناگون معانى ويژه‏اى يافته است «گاهى، از كلمه‏نور، پيامبران الهى مورد نظر بوده است; زمانى كتابهاى آسمانى; و پس از آنها خداوند نام‏شهيدان را به ميان آورده است و بصراحت مى‏فرمايد كه آنان در پيشگاه خدا از پاداش و نوربهره‏مند هستند. [والشهداء عندربهم لهم اجرهم و نورهم (سوره حديد /19)] و در(سوره‏صف/8) و (سوره توبه /32) نيز خداوند درباره آنان مى‏فرمايد: مى‏خواهند نور خد را (با آن همه درخشندگى و عظمت) با دهنهاى (كوچك) خود خاموش كنند!». (9)
اگر قرآن بصراحت از پيامبران به نور خدا تعبير مى‏كند، به اين دليل است كه نفوس آماده‏آنان، نور الهى و شعله ابدى را به صورت وحى اقتباس كرده‏اند و كسانى را كه در معرض‏تابش آن قرار مى‏گيرند، به راه مى‏اندازد و هدف و مسير زندگى را برايشان روشن مى‏سازدو پيروان راستين را به مقام قرب و رستگارى مى‏رساند.
همچنين شهدا را از اين جهت نور تلقى مى‏كند كه «آنان چون ذره‏اى نورانى به سوى‏خورشيد صعود مى‏كنند و به دعوت خدا در يورش بردن بر طاغوت لبيك مى‏گويند و سفينه‏نجات را بر موج سرخ شهادت خويش به سوى كمال مى‏رانند». (10) راه خدا راه نور است، راه‏تكامل است و براى موحدان، تنها نقطه اتكا و سرچشمه نور افشان، خداست. «الله‏نورالسموات والارض مثل نوره كمشكواة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كانهاكوكب درى يوقد من شجرة مباركة زيتونة لاشرقية ولاغربية...» (نور/35) خداست كه به‏همه وجود معنى و روشنايى مى‏بخشد. اگر خدا به كسى نور ندهد بى‏نور خواهد ماند «ومن‏لم يجعل الله له نورا فماله من نور» (نور/40) فقط افراد قابل و مستعدند كه از نور هدايت وايمان بهره‏مند مى‏شوند. «خدا هر كس را كه بخواهد به نور خود رهبرى مى‏كند» (نور /35) واز آن منبع فياض است كه همه خوبيها و هستيها نازل مى‏شود. «و تنها در مقام قرب الهى وتعلق به نور عظمت ربانى است كه انسان حقيقت‏خود و همه عوالم هستى را قائم به ذات‏اقدس الهى مشاهده مى‏كند». (11)
در آيه « الله نور السموات...» منظور از اين نور، نور ظاهرى و محسوس نيست كه اثر آن‏با تغيير شرايط خاصى نقصان پيدا كند بلكه آن رمزى از وجود حق است و موضوعى است‏معنوى، باطنى و معقول كه خداوند براى درك عامه مردم به محسوس مثل زده است. دردنباله آيه، سخن از مشكات زجاجه، مصباح است كه هم روشن است و هم روشنگر غير خودكه فروغ و درخشش آنها از منبع و نيروى روشنايى بخش شجره مباركه زيتونه است «يوقدمن شجرة مباركة زيتونة‏» (نور /35) كه حاوى تصاوير عينى براى تجسم مفاهيم بلندروحانى است.
از آنجا كه شجره مباركه زيتونه موضوع اصلى اين مقاله است; با ذكر گوشه‏اى از باورهاو اعتقادات اقوام و پيروان اديان مختلف به بررسى آن مى‏پردازيم. درخت در نظر اقوام وملل مختلف جايگاهى والا دارد. بنابر اساطير و افسانه‏هاى كهن، آنان براى برخى، اثرات‏معجزه‏آسايى قائل بودند از جمله: درخت را وسيله شناخت زندگى و دستيابى به دانش وحيات جاودانى و درمان همه بيماريها مى‏دانستند و به سبب شباهت مراحل زندگى‏اش به‏انسان، آن را مظهر قدرت خداوندى مى‏خواندند و بالاخره در نظر اديان مختلف درخت‏مظهر لطف و صفا و منشا سرور و شادى تلقى شده است‏بويژه در فرهنگ اسلامى، كه به‏كاشتن و نگهدارى و بهره‏بردارى درست از آن تاكيد زيادى شده و ارزش و احترام خاصى‏دارد. براى آشنايى بيشتر توجه علاقه‏مندان را به مطالعه مقالاتى كه در اين زمينه نوشته‏شده است، جلب مى‏كنيم. (12)
اما درباره شجره مباركه زيتونه، زبان قرآن، تفاسير و احاديث و ديگر منابع اسلامى‏بدين‏گونه است: در قرآن كريم، از اين شجره پربركت‏به صورتهاى زير ياد شده است:الزيتون (انعام /99، 141)، (نحل /11)، (التين/1)، زيتونا (عبس/29)، زيتونة (نور/35) ودر آيه (و شجرة تخرج من طور سيناء تنبت‏بالدهن...(مؤمنون /20) دهن به قرينه‏«طور سينا» روغن زيتون است.
زيتون درختى است پرثمر كه براى نخستين بار در طور سينا روييد. «آن درختى است كه‏پس از توفان نوح پديد آمد. و كوه طور اولين كوهى است كه زيتون رويانيد» (13) زيتون وقتى‏از آفتاب و سايه كافى بهره‏مند گردد، پرورده شده و طعمى مطبوع مى‏يابد. گفته‏اند منبت اودر شام و بيت‏المقدس است و هفتاد پيغامبر به او تبرك كرده‏اند، منهم ابراهيم -(ع). (14) زيتون چون در مساله روشنايى و تغذيه سهم بسزايى دارد «و شجرة تخرج من طور سيناءتنبت‏بالدهن و صبغ للآكلين‏» (مؤمنون/20) «بسيارى ملل آن را كنايه از هوش و خردمى‏دانند. عمر آن به هزار سال مى‏رسد. اين درخت مانند بناى محكم و استوار است، زن ازآن ارث مى‏برد و از زمين زيتون‏دار زيانى به وى نمى‏رسد. چوب آن بسيار محكم و ظريف‏است‏و در نجاريهاى ظريف مورد استفاده قرار مى‏گيرد.» (15) روغن زيتون داراى خواص‏بسيار است «آنچه از زيتون رسيده گيرند، زيت عذب نامند كه سريع‏الانتشار بر سطح بدن‏است. چون شش سال بر او بگذرد زيت عتيق نامند كه گرم و محلل و ملين طبع و بشره‏است... و مانع خمود اعضا و رافع ضرر سرماست... روغن زيتون نارسيده آن معتدل وقابض است... مانع ادرار، عرق و مفتح سدد و قاطع عفونت و مقوى اعضاست ... آنچه ازهفت‏سال بگذرد، بهتر از روغن بلسان دانسته‏اند». (16)
اندامهاى ديگر اين درخت ويژگيهاى خاصى دارد كه آن را از ساير درختان متمايزساخته است. انبوهى شاخه‏ها، سرسبزى و كثرت برگها، شكوفه‏ها و ميوه‏ها; تناورى ومحكمى ساقه و سختى ميوه و ريشه‏هاى عميق آن بخشى از اختصاصاتش محسوب مى‏شود.به همين دليل قدما ضرب‏المثلى دارند كه: «هر كه درخت زيتون بكارد، نوه‏اش را به ثروت‏مى‏رساند» ساقه و برگ زيتون پيش از دوره مسيح نشانه صلح بوده است. در يونان قديم برسر برنده مسابقات المپيك تاجى از برگ زيتون مى‏گذاشتند بنابر صريح آيه قرآن چون‏درخت مباركى است، گفته‏اند: كه نشاننده درخت زيتون بايد پرهيزگار و زاهد باشد تا از آن‏ثمره بسيار به دست آورد». (17)
هدف از ذكر آنچه به بعد مادى و ظاهرى درخت و ثمره پربهاى آن مربوط مى‏شود،آشنايى خواننده است‏با برخى از ويژگيها، ارزشها و جايگاه خاص آن در قرآن و منابع‏اسلامى تا ذهن وى براى دريافت‏حقايق و رمز و راز شگفت‏انگيز كلام الهى آماده گردد و ازاشارتى به بشارتى رسد. «شجره مباركه زيتونه‏». در روايات ائمه عليهم السلام و تفاسير، تفسيرهاى‏گوناگونى شده است و خواهيم ديد كه چگونه با مشكات، مصباح و زجاجه مرتبط است. دراين مقاله به عنوان نمونه به مجملى از آن اكتفا مى‏كنيم:
صاحب تفسير القمى در تفسير شجره مباركه زيتونه به استناد حديثى از امام صادق(ع)،ابراهيم خليل را منشا نور نبوت، ولايت و هدايت ذكر مى‏كند كه از طريق صاحبان ولايت‏برقلوب كسانى كه از روى صدق طينت و خلوص نيت مستعد دريافت اين نور هستند، مى‏تابد.كه «يوقد من ابراهيم عليه و على نبينا و آله السلام‏» «يهدى الله للائمة من يشاء ان يدخله فى‏نور ولايتهم مخلصا». و بنا به روايت «مشكات‏» و «مصباح المصباح‏» به فاطمه، بزرگ‏بانوى جهان اسلام و دو فرزند ارجمندش حسن و حسين (ع) تفسير شده است. اگرفاطمه سلام‏الله عليها در ميان زنان روى زمين به ستاره درخشان تفسير شده «كانها كوكب‏درى‏» (18) بجاست; زيرا وى در پيشگاه حضرت ربوبى به قدرى عزيز است كه بر طبق‏روايت، محمد(ص) و على(ع) بخاطر فاطمه(سلام‏الله عليها) آفريده شدند: «عن‏الله تبارك وتعالى، يا احمد: لولاك لما خلقت الافلاك و لولاعلى لما خلقتك و لولا فاطمة لما خلقتكما» (19) از آنجا كه تفسير جمله‏ها و عبارتها در آيه مورد بحث‏حول محور فياض حقيقى وواسطه‏هاى فيض دور مى‏زند; ارائه تفسير بخشى از آيه بدون توجه به بخشهاى ديگر،ممكن است‏به مفهوم كلى پيام خللى وارد آورد، بدين سبب تفسير اجزاى ديگر آيه‏بضرورت آورده مى‏شود. از طرفى در منابع اسلامى تفسير مبسوط و صريحى از شجره‏مباركه كمتر مشاهده مى‏شود كه نمونه‏اى از تفسير القمى ذكر مى‏شود: تفسير آيه «الله نورالسموات...» از حضرت رضا(ع) درخواست مى‏شود. حضرت در پاسخ مى‏فرمايند: «اما بعدفان محمدا كان امين‏الله فى خلقه...» چون درگذشت ما اهل بيت، وارث او هستيم فنحن امناءالله فى ارضه عندنا علم المنايا و البلايا... ما نور هدايت هستيم براى كسانى كه از ما پيروى‏كنند «فنحن المشكوة فيها مصباح‏» المصباح، محمد رسول‏الله(ص) دنباله آيه كه شجره‏مباركه زيتونه را نيز شامل است، با ذكر «لا دعية و لامنكرة‏» بدون تفسير، پايان يافته است وجمله بعد را به «قرآن‏» و در جمله «نور على نور» نور را به على (ع) تفسير فرموده‏اند:«فالنور» على (ع) «يهدى الله لولايتنا من احب‏» (20) .
در تفسير روض الجنان و روح الجنان: اهل معانى، درخت مبارك را درخت وحى،«مصباح‏» را قرآن، «زجاجه‏» را دل مؤمن، و «مشكات‏» را ذهن و زبان وى گفته‏اند و «مثل‏قرآن را در دل مؤمن همچون چراغى دانسته‏اند كه به روشنايى او منتفع شوند و از او چراغهاافروزند بى آن كه در او نقصانى بود» همان جا اجزاى آيه مورد نظر و مقصود از «مثل‏» بدين‏گونه هم بيان شده است: «اين مثلى است كه خداى تعالى بزد براى رسولش، اما مشكات‏سنت اوست و زجاجه دل اوست و چراغ كه در اوست، نور نبوت است و درخت مبارك‏درخت زيتون است... و به آشكار شدن كار محمد(ص) ادامه مى‏يابد». (21)
در تفسير گازرنيز به شيوه تفسير القمى، تاويل يا تفسيرى از آن درخت نشده است، امابرطبق روايت از امام محمد باقر (ع) مصباح، نور علم و حكمت تفسير شده است كه از سوى‏حضرت بارى تعالى بر قلب محمد (ص) تجلى كرده است و زجاجه، قلب على مرتضى(ع)،مركز دريافت و نشر آن وديعه الهى است و بالاخره «امامى مؤيد به نور علم و حكمت‏بر اثرامامى از آل محمد، تا قيامت كه خداى تعالى [به اين نور،] هدايت كند آن را كه خواهد». (22) پس سخن از نور علم و حكمت و ايمان و هدايت است كه برگزيدگان و شايستگان امت مامورنشر علم و ارشاد مردم و تنوير قلوب رهروان طريق حق هستند و در آيه مورد نظر هدف بيان‏اين حقيقت است و تبيين وسيله حفاظت آن، كه قرآن اين معنى را در چند كلمه مشكات،مصباح زجاجه و شجره زيتونه (يك مجموعه) به صورت ملموس بيان كرده است. و ارباب‏لغت آنها را به گونه زير توضيح داده‏اند: مشكات (فانوس) محفظه‏اى است مركب ازديواره‏هاى شفاف كه از خاموشى و انحراف نور چراغ (مصباح) فتيله‏اى درون آن جلوگيرى‏مى‏كند. اين چراغ با كسب انرژى از منبع مولد نور (روغن و...) پيرامون خود را منورمى‏سازد. مى‏دانيم كه روغن مايه فروزندگى و نورافشانى است و در واقع پايندگى آن به‏وجود روغن بستگى دارد. وقتى از فانوس و چراغ سخن به ميان مى‏آيد، مراد تمام اين‏مجموعه است زيرا اجزاء به هم وابسته است‏بخصوص روغن، كه منشا نور و اساسى‏ترين‏جزء آن به شمار مى‏آيد و اگر به روغن اشاره نشود، بدين معنى نيست كه چراغ بدون روغن‏نيز روشنايى‏بخش است، بلكه كلمه چراغ متضمن روغن نيز هست. بنابراين اگر در برخى ازتفاسير، «شجره مباركه زيتونه‏» تفسير نشده خللى به جوهر اصلى پيام وارد نساخته است.
تفسير صافى ضمن روايتى از امام محمد باقر(ع) ابراهيم (ع) را اصل شجره مباركه‏زيتونه دانسته است، كه نور ولايت و ايمان از باطن مطهرش به پيشوايان پس از خود افاضه‏شده است; به عنوان سند آيه زير را ذكر مى‏كند: «ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم وآل عمران على العالمين ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم‏» (آل عمران 33-34) همان جابا آوردن روايت ديگرى از امام صادق(ع)، شجره مباركه، به مؤمن تعبير و تفسير شده است‏«قال الشجرة المؤمن‏». (23)
در تفسيرى ديگر بنابر روايتى از امام صادق(ع) ابراهيم را مؤسس آيين و راه كمال وارزش انسانى دانسته كه با دايت‏خاص خود سبب برترى، صفا و روشنى نوع انسان‏مى‏شود «يوقد من ابراهيم (ع)» «و آنان كه درد دين دارند و با نيت پاك بخواهند از نورفراگير ولايت‏برخوردار شوند به شرط پيروى از دستورات، بهره‏مند مى‏گردند». (24) درروايتى ديگر از امام صادق(ع) آمده است كه: «مشكات‏» سينه مطهر محمد(ص) است كه‏به نور علم (نبوت) منور مى‏گردد و قلب على(ع) با دريافت اين نور صفا مى‏يابد و «شجره‏مباركه زيتونه‏» وجود مبارك اميرالمؤمنين على‏بن ابى‏طالب (ع) است كه قلبش با ارتباطبه منشا وحى، سرچشمه خيرات گشته آن را به ذريات شايسته خود يكى پس از ديگرى‏منتقل مى‏كند». (25)
در تفسير برهان نيز آمده است كه: جابربن عبدالله انصارى در مسجد كوفه حضورمولايش على (ع) مى‏رسد وى را متبسم مى‏بيند. سبب را جستجو مى‏كند چنين پاسخ‏مى‏شنود: «فقال عجبت لمن يقرا هذه الآية و لم يعرفها حق معرفتها» و آيه «الله نورالسموات‏و الارض...» را تلاوت مى‏كند. پس از تفسير مشكات به محمد مصطفى(ص) و معرفى خودبا جمله نورانى «انا المصباح‏»، اجزاء ديگر آيه را به يازده فرزند ارجمندش تاويل و تفسيرمى‏كند بدين گونه: «فى زجاجة‏» الحسن و الحسين جزء ديگر على‏بن الحسين «يوقد من‏شجرة مباركة‏» محمدبن على «زيتونة‏» جعفربن محمد «لاشرقية‏» موسى‏بن جعفر «ولاغربية‏» على‏بن موسى «يكاد زيتها يضيئى‏» محمدبن على و عبارتهاى ديگر به همين‏ترتيب ادامه مى‏يابد تا مى‏رسد به آخرين بخش آيه «يهدى الله لنوره من يشاء» كه به القائم‏المهدى(ع) تفسير مى‏فرمايند». (26)
اما صاحب تفسير مجمع‏البيان آن را درختى از بوستان معرفت دانسته است كه ثمره‏پربركت تقوى، خشنودى حق، عترت، هدايت و ايمان... را به ارمغان مى‏آورد. درخت‏پربارى كه دور ركن عمده نبوت و امامت، اصل و فرع آن است، تنزيل و تاويل شاخ و برگ‏آن را تشكيل مى‏دهد و جبرئيل و ميكائيل هم از آن مراقبت مى‏كنند، اين تشبيه معقول به‏محسوس بدين معنى است كه مقام نبوت و امامت‏حقايقى را كه از طريق وحى و الهام‏دريافت كردند از راه سعادت امت و تحقق ارزشهاى بلند انسانى صرف كردند. و در نشرانديشه اسلامى و مذهبى گامهاى مؤثرى برداشتند كه آثار آن در عصر حاضر مشهود است.روشن است‏يك درخت هنگامى استوار، سرسبز و ثمربخش است كه از طريق ريشه نيرومندخود، پنجه در اعماق فرو برد و برحسب رسالتى كه دارد با شرايط نامساعد دست و پنچه نرم‏كند و اندوخته‏ها و دريافتهاى خود را بدون هيچ قيد و شرطى به ساير اجزا منتقل كند تا آنهانيز به صورتى ديگر ذخيره‏هاى خود را به زندگان هديه كنند. در بخش ديگر، سخن از ايمان‏استوار و ثبوت عقيده و اخلاص مؤمنان به ساحت مقدس خداى يگانه است و ذكر مقامهاى:شكر، صبر، عدل و صدق كه همه اين صفتها، جايگاه رفيع آنان را در جامعه بخوبى مشخص‏مى‏كند: «ان اعطى شكر و ان ابتلى صبر و ان حكم عدل و اذقال صدق فهو فى ساير الناس‏كالرجل الحى يمشى بين القبور». (27)
علامه طباطبايى درخت زيتون را مظهر درخشندگى و روشنايى مشكات كه هم روشن‏است و هم روشنگر، ذكر كرده است و چنين ادامه مى‏دهد «با آن كه نه شرقيست و نه غربى،شرق و غرب جهان بدان فروزان است و بى‏آن كه آتشى زيت آن را برافروزد خود بخودجهانى را روشن مى‏كند» (28) خداوند خواسته است‏با زبانى مناسب با سطح فكر ما اين‏حقيقت را بيان كند; كه جهان و هر چه در آن است از يك منبع، نيرو و انرژى مى‏گيرد.
در تفسير نمونه «شجره مباركه زيتونه: نور الهى، نور وحى، وحى الهى ذكر شده است.نورى كه بر قلب مستعد و آماده مؤمن آگاه به حقيقت كلام الهى مى‏تابد و به آن نورانيت‏مى‏بخشد. اين نور زمانى سراسر وجود او را دربرمى‏گيرد كه صفا و شفافيت آن از هر گونه‏آلودگيها، انحرافها، تعصبها، بدعتها و خرافه‏ها بركنار باشد و در صورتى كه اين نور بادريافتهاى انديشه و خرد بياميزد، ايمان مؤمنان ، شعله‏ورتر و پربارتر مى‏گردد. و همه‏نيروهاى ايشان را به راه پرنور و فروغ حق و حقيقت، هدايت مى‏كند. «شجره مباركه زيتونه‏همان وحى الهى است كه عصاره آن در نهايت صفا و پاكى است...». (29)
عرفا و برخى از فلاسفه در ارتباط با شجره مباركه تعبيرات لطيفى يافته و در آثارشان‏آورده‏اند:
عين القضات همدانى شجره زيتونه، سدرة‏المنتهى و درخت طوبى را حقيقتى واحدمى‏داند و با ذكر مثالى آن را چنين توضيح مى‏دهد: «اى دوست آب را چند نام است: به تازى‏«ماء» خوانند و به پارسى «آب‏» خوانند و چيزى باشد كه به ده زبان ده نام دارد، اسماء بسيارباشد، اما عين و مسمى يكى باشد. دريغا باش تا درخت طوبى را بينى، آنگاه بدانى كه‏درخت «سدرة‏المنتهى‏» كدام است و «زيتونه‏» باز كدام باشد. «ابيت عند ربى‏» باشد. اصل‏اين همه يكى باشد... هر كه اين درخت صمدى را بديد و از وى روغن زيت چشيد، او را ازخود چنان بستاند كه ازل نزد او ابد باشد، و ابد ازل نمايد... پس ازل، آمدن محمد(ص) باشداز خدا به خلق و ابد، عبارت باشد از شدن محمد با خدا». (30)
روزبهان بقلى ذكر خدا را منشا همه خوبيها، نيكيها و فضيلتها دانسته است و انس به حق‏را موجب اتصال به سرچشمه فياض حقيقى تلقى كرده است: «هر كه جمال ذكر بر او روى‏نمايد، قنديل مصباح ازل شود». (31) در چنين حال و شرايطى است كه به صفتهاى زير مزين‏مى‏شود: «كلامه نور و علمه نور و مدخله نور و مخرجه نور و مصيره الى نور يوم‏القيامة‏». (32) روزبهان در جاى ديگر به منبع فروغ قنديل ازل بدين‏گونه اشاره مى‏كند: چون‏روغن قدس، قنديل ازل برافروزد، از نم بيگانه معرفت و عرفان، بر آن قنديل هيچ نگذارد.آن كه بانگ مرغ «الست‏» بشنيد و معشوق بى مثل را بى جبلت التباس بديد، درترى و تردامنى خودبينى كى ماند؟» (33)
شيخ محمود شبسترى. صفات را مظهر پرتو افشانى نور چراغ دل تاويل كرده است:
نفس و عقل چون زجاجه و مشكات دل چو مصباح و نور او ز صفات خانه‏اى كاندروست اين قنديل تن انسان بود بدين تاويل (34)
در كشف الحقايق آفريده و آفريدگار يا ظاهر و باطن جهان آفرينش يا وجود انسان; به‏چراغ و مشكات يا شمع و آينه مثل زده شده است، يعنى همان گونه كه نورانيت عالم وجودبستگى به درجه نورافشانى منبع نور ظاهرى دارد جلوه و جلاى وجود آدمى نيز به نيروى‏باطن و قدرت معنوى وابسته است «و باطن عالم كه خداى خلقست‏به مثابه چراغ است وظاهر كه خلق خداى است‏به مثابه مشكات... اين است معنى ... الله نورالسموات والارض...» (35) و در جاى ديگر ضمن اشاره به پنج روح قدسى، انسانى، نفسانى، حيوانى وطبيعى انسان، هر يك از اجزاى تركيبى قنديل را همانند يكى از آنها معرفى مى‏كند: «روح‏قدسى به مثابه نار است و روح انسانى به مثابه روغن و روحى نفسانى به مثابه فتيله، روح‏حيوانى به مثابه زجاجه است و روح طبيعى به مثابه مشكات، اين است معنى آيه...» (36)
عزيزالدين نسفى تابندگى وجود آدمى را به روح نفسانى نسبت داده و آن را به نورحاصل از فروزندگى روغن همانند كرده است و مى‏گويد «چون نار كه روح انسانى است‏به‏روغن كه روح نفسانى است پيوست «نور على نور» باشد و چون نورالله به روح انسانى‏پيوست نور نور نور باشد». (37) و در جاى ديگر نفوس را در انسان كبير منشا اين نور ذكركرده است: «در انسان كبير اجسام به مثابت مشكات است و روح نباتات به مثابت زجاجه‏است و روح حيوانات به مثابت فتيله است و نفوس كه ملائكه روحانى‏اند به مثابت روغن‏است و عقول كه ملائكه كروبى‏اند و مثابت نار...». (38)
اما با توجه به عبارتهاى زير و تركيبهاى نور عقل و نار عشق و صفتهاى مربوط،درمى‏يابيم كه مبدا روشنايى و ماخذ دريافتها و شناختها، نور عقل است كه براى تجسم اين‏معنى به نتيجه روشنى بخش روغن زيتون در زدودن تاريكيها تشبيه شده است. «اما نتواندنور عقل بى‏نار عشق تمام خانه را روشن گرداند و چون نار عشق به نور عقل پيوندد;«نورعلى نور» شود... تمام خانه روشن گردد. نور اول نور عقل است و نور دوم نور عشق‏است و نور سيم كه «يهدى الله لنوره من يشاء» نور تمكين است ... كه نور، هستى‏بخش است‏و نار، هستى‏سوز... چون به آتش عشق هستى تو بسوزد و تمام يست‏شود، آن گاه يك‏وجود ماند و آن وجود خداى تعالى است‏». (39)
شيخ اشراق فكر و انديشه را شجره‏مباركه مى‏داند اما نه هر فكرى. فكرى كه با ارتباط به‏امور روحانى و معنوى و معارف حقيقى مانند يك درخت‏شاخه و برگ بگستراند و به‏محصول يقين بارور گردد... «و روغن معقولات را مستعد قبول فيض الهى گرداند و چراغ‏يقين برافروزد و آتش مقام سكينه در نفس شعله‏ور سازد... وى با اشاره به آيه‏«يوقد من‏شجرة مباركة زيتونة...»... مى‏گويد اين درخت‏به عينه درخت موسى است كه از آن در بقعه‏مباركه ندا شنيد; ضمن اميدوارى خود، هر طالب و محب و متصل را، به لطف و عنايت‏حق‏اميدوار ساخت‏». (40)
در تفسير كشف‏الاسرار نفس و دل صافى و صيقلى بنده مؤمن به مجموعه نورانى‏مشكات مثل زده شده «از روى اشارت مى‏گويد: تا چراغ ايمان در دل مؤمن است‏باطن وى‏به معرفت و ظاهر وى به خدمت آراسته و روشن است. راه شيطان به وى فرو بسته و ازوساوس وى باز رسته‏». (41)
صاحب مرصاد العباد، روغن روح را كه محصول شجره مباركه «من روحى‏» (ص/72)است، مظهر نورانيت جسد كثيف كدر آدم دانسته است و چنين تحليل مى‏كند: «پس حكمت‏بى‏نهايت و قدرت بى‏غايت آن (خداوندى) اقتضا كرد كه در وقت تخمير طينت آدم... درباطن آدم كه گنجينه خانه غيب بود، دلى زجاجه صفت‏بسازد، لطيفى در غايت صفا و آن رااندر مشكات جسد كدر نهد و در ميان زجاجه دل، مصباحى سازد كه «المصباح فى زجاجه‏»و آن را سر گويند و فتيله خفى در آن مصباح نهد; پس روغن روح را كه از شجره مباركه‏«من روحى‏» گرفته است... در زجاجه دل كرد... از غايت نورانيت نور روغن روح، زجاجه‏دل، به كمال نورانيت «الزجاجة كانها كوكب درى‏» (نور/35) رسيد عكس آن نورانيت اززجاجه بر هواى اندرون مشكات افتاد آن را منور كرد، ... كه آن را نورانيت عقل خواندند،هواى اندرون مشكات را ... قواى بشرى گفتند. پرتوى كه از اندرون مشكات به روزنهابرون آمد، آن را حواس بيرونى و درونى نام نهادند. و تا اين اسباب و آلات مدركات بر اين‏وجه به كمال نرسيد، سر «كنت كنزا مخفيا» آشكار نشد» (42)
در شرح منظومه از آشكار شدن ثمره و نتيجه مطالب به وسيله فكر و انديشه سخن رفته‏است كه بر اثر تنظيم يك سلسله مسائل معلوم، مجهولات حل و مقصود حاصل مى‏شود وچون نيروى فكر چنين نقشى را داراست لذا «نيروى فكر و انديشه را به درخت زيتون وآتش رخشنده را به عقل فعال نسبت داده‏اند، بعضى اهل الله آيه مباركه «الله نورالسموات...»را به انوار آفاقى تاويل نموده هر يك از عوالم ناسوت، ملكوت، جبروت و لاهوت را به‏ترتيب همانند: مشكات، زجاجه، مصباح و «نور على نور» دانسته‏اند و بالاخره عالم لاهوت(حضرت احديت) را به اعتبار مفاهيم اسماء الحسنى و صفات الهيه، روح شجره زيتونه وسدرة‏المنتهى و برزخية الكبرى ناميده‏اند. زيرا عالم جبروت و ملكوت و ناسوت فرع‏شاخه‏هاى آن مى‏باشند». (43)
پس اگر عرفا فكر را نتيجه ذكر دانسته كه به واسطه توجه در آثار صنع خداوند حاصل‏مى‏شود. و انديشيدن در آيات الهى و نعمتها، وعده‏ها و وعيدهاى او را سبب افزايش‏معرفت، محبت، رغبت‏به طاعت و ترس مى‏دانند بجاست‏». (44)
حاجى اسرار در شرح مثنوى نور كوكب درى را به قلب منور تاويل كرده است كه ازدرخت مبارك زيتونى افروخته مى‏شود. مى‏گويد: هيچ يك از دو عالم معنى و ارواح، صورو اشباح، حجاب آن نبوده بلكه «همه مجلا و مملو از نور و بهاى اويند» (45) و در شرح اسماءالحسنى آمده است كه: اهل عرفان نفس را به شجره مباركه زيتونه مثل مى‏زنند و به دليل‏اهميت و مقام خاصى كه انسان داراست «لازدياد رتبة الانسان و بركته بها» از انتساب آن به‏عالم ارواح و اجساد خوددارى مى‏كند.
شيخ الرئيس مى‏گويد: شجره مباركه زيتونه اشاره به فكر است و مشكات و ديگر اجزا:زجاجه، مصباح، نور على نور، عدم الشرقية و الغربية، زيت، و نار به ترتيب به «العقل‏الهيولايى، العقل بالملكة، العقل بالفعل، العقل المستفاد، الفكر، عدم الجربزة و البلاهة،الحدس و العقل الفعال‏» (46) اشاره دارد.
در جايى ديگر روح را زيتى از زيتون عرش الهى (عالم مجردات) دانسته‏اند كه خداوندآن را در شيشه وجود انسان نهاده و در كالبد خاكى او دميده و بدين وسيله شعور انسان،شفافيت و فروزندگى پيدا كرده است و اين معنى چنين دنبال شده است: «گويا هر گونه‏شعورى كه در كاينات موجود است، همه اشعه و پرتوهاى آن نورى است كه بر آسمانها وزمين تافته و مى‏تابد كه انسان شفافترين فانوس و روشنترين آينه آن نور است‏». (47)
سخن از نور و درخشندگى قلبهاى پاك بندگان صالح حق است كه هر كدام به نسبت‏ظرفيت و استعداد خود از آن نور بهره‏مندند و «آيه نور»، به تابش نور حق از طريق‏حضرات معصومين‏عليهم السلام بر قلوب بندگان مستعد و شايسته حق اشاره دارد و چرا از طريق‏معصومين‏عليهم السلام افاضه مى‏شود؟ زيرا قلوب شريفه صاحبان ولايت مطلقه، مجالى و مظاهركامل نور حق است... و قدم به قدم اين نور، طالب دردمند را از خطرها و لغزشها و ازجريانها و خسرانها مصون مى‏دارد». (48)
بنابر آنچه از تفاسير و روايات ائمه اطهارعليهم السلام و ديگر منابع به دست داده شد، مراد ازشجره مباركه زيتونه شيخ‏الانبيا حضرت ابراهيم(ع) است. كه سرچشمه فروزان نور نبوت،ولايت و هدايت معرفى شده است; آن حضرت مؤسس دين حنيف و هادى راه كمال و ارزش‏انسانى است كه با هدايت‏خاص خود و پيشوايان پس از خود سبب برترى، صفا و روشنى‏نوع انسان گرديد. به تعبير ديگر مراد، نور علم و حكمت و ايمان است كه قلب محمدمصطفى(ص) فاطمه سلام الله عليها و على مرتضى (ع) و يازده فرزند پاكنهادش مركزدريافت و نشر آن بوده‏اند. كسانى را كه درد دين دارند و با نيت پاك و ايمانى استواربخواهند از پرتو افشانى نور ولايت‏بهره‏مند شوند، به شرط پيروى و اطاعت‏به قدر استعداد، نورانيت مى‏يابند. و در صورتى كه اين نور را با دريافتهاى خرد و انديشه بياميزند ايمانشان‏استوارتر و بارورتر مى‏شود و روحى تازه و نشاطى ويژه مى‏يابند و بر اساس رهنمود وهدايت آن نور، رابطه خود را با خدا و بندگان خدا تنظيم مى‏كنند. «و دلها را با نور صفا،صداقت، صميميت، محبت، غيرخواهى و خيرخواهى جلا مى‏دهند». (49)

پى‏نوشتها و مآخذ

1. طباطبايى، غلامرضا، فصلى در نور و رنگ، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ج‏2، 1366،ص‏25.
2. ريچارد واترير، رابرت سلز، مبانى فيزيك نوين، ترجمه على اكبر بابائى و مهدى صفا، انتشارات‏دانشگاه تهران، چ اول، 1365، فصل 5، ص 203-242.
3. مجله دانشمند سال 13، فروردين، 1355، ص 66.
4. موحدى، مهندس ايرج، خورشيد در خدمت‏خانواده، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس‏رضوى، 1367، مقدمه.
5.مجله دانشمند، سال 15، خرداد 1356، ص 25-24.
6. خورشيد منبع انرژى و حيات، ص 129.
7. علامه طباطبايى، سيد محمد حسين[ديگران]. نگاهى درباره دستگاه آفرينش، قم، پيام اسلام،ص‏130-153.
8. فصلى در نور و رنگ، ص 26-25.
9. نگاهى درباره دستگاه آفرينش، ص 150.
10. شريعتى، على، خودسازى انقلابى، مجموعه آثار 2، حسينيه ارشاد، ص 226.
11. مصباح يزدى، محمدتقى، خودشناسى براى خود سازى، قم، انتشارات در راه حق، بى‏تا، ص‏59.
12. مدرسى سيد حسن، «سدرة‏المنتهى در فضاى فرهنگ ايران‏»، مجله مشكوة، شماره 29، سال 69،ص‏26، «زير سايه طوبى‏» مشكوة، شماره 35، سال‏1371، ص 149.
13. خزاعى النيشابورى، حسين‏بن احمد. روض الجنان و روح‏الجنان، ج‏14، به تصحيح محمدجعفر ياحقى،و محمد مهدى ناصح، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى، 1368، ص‏15.
14. همان كتاب، ج‏14، ص 147.
15. شعرانى، حاج ميرزا ابوالحسن، نثر طوبى يا دائرة المعارف لغات قرآن مجيد، ذيل حرف شين.
16. مؤمن حسينى طبيب، محمد. تحفه حكيم مؤمن، انتشارات بزرجمهرى (مصطفوى) چ افست، 1378،ص‏141.
17. رنگچى، غلامحسين، گل و گياه در ادبيات منظوم فارسى تا ابتداى دوره مغول، تهران،مؤسسه‏مطالعات وتحقيقات فرهنگى، 1372، ص‏10.
18. القمى ابى‏الحسن على‏بن ابراهيم، تفسير القمى، به تصحيح سيد طيب الموسوى الجزايرى، قم،دارالكتاب لاطباعة و النشر، بى‏تا، ص‏103.
19. الرحمانى، احمد. كشف الآلى لصالح بن عبدالوهاب بن العرندس، نشر البدر التحقيق، بى‏تا، ص‏9.
20. تفسير القمى، ج‏2، نشر مكتبة الهدى، نجف، 1387، ص 105.
21. روض الجنان و روح الجنان، ج‏14، ص 150-149.
22. الجرجانى، ابوالمحاسن الحسين بن الحسن، تفسير گازر، تصحيح و تعليق ميرجلال‏الدين ارموى، ج‏6،ص‏317.
23. فيض كاشانى، ملامحسن. تفسير صافى، ج‏3، نشر مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، بى‏تاصص‏435-436.
24. البحرانى، سيدهاشم الحسينى. البرهان فى تفسير القرآن، ج‏3، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان،بى‏تا، ص‏135.
25. همان كتاب، ص 134.
26. همان كتاب، ص‏137.
27. الطبرسى، الشيخ ابى‏على الفضل بن الحسن. مجمع البيان، ج‏7، تهران، كتابفروشى اسلاميه، ص 144.
28. علامه طباطبايى، سيد محمد حسين، ولايتنامه، رسالة الولاية، ترجمه همايون همتى، چاپخانه سپهر،ص‏105-104.
29. مكارم شيرازى، ناصر [و ديگران]، تفسير نمونه، ج‏14، نشر دارالكتب الاسلاميه، 1362، ص 479.
30. همدانى، عين‏القضات، تمهيدات، با مقدمه عفيف عسيران، كتابخانه‏منوچهرى، بى‏تا ص‏264-263.
31. بقلى شيرازى، شيخ روزبهان، شرح شطحيات، به تصحيح هنرى كربين، تهران، كتابخانه طهورى،1360، ص‏210.
32. مجمع البيان، ج‏7، كتابفروشى اسلاميه، ص 144.
33. شرح شطحيات، ص‏316.
34. شبسترى، شيخ محمود. مجموعه آثار شيخ محمود شبسترى، به تصحيح دكتر صمد موحد، كتابخانه‏طهورى، 1365، ص‏203.
35. نسفى، عبدالعزيزبن محمد. كشف الحقايق، به سعى احمد مهدوى دامغانى، تهران، بنگاه ترجمه و نشركتاب، چ‏2، 1359، ص‏155.
36. همان كتاب، ص‏73.
37. نسفى، عزيزالدين، كتاب الانسان الكامل، به تصحيح ماريژان موله، كتابخانه طهورى، 1362،ص‏31.
38. همان كتاب، ص 485.
39. كشف الحقايق، ص‏142.
40. سهروردى، شهاب‏الدين. مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج‏3، به تصحيح سيد حسين نصر، تهران،مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1372، ص‏188.
41. ميبدى، ابوالفضل رشيدالدين، كشف الاسرار و عدة الابرار، ج‏6، به اهتمام على‏اصغر حكمت، چاپخانه‏موسوى، 1339، ص‏535.
42. شيخ رازى، نجم‏الدين. مرصادالعباد، به سعى حسين حسينى نعمة‏اللهى، تهران، كتابخانه سنايى،ص‏69.
43. زاهدى، زين‏الدين جعفر. شرح منظومه فارسى، ج‏3، چاپخانه مشهد، بى‏تا، صص‏180-181.
44. سجادى، سيد جعفر، فرهنگ اصطلاحات عرفانى، كتابخانه طهورى، 1370، ذيل حرف فا.
45. سبزوارى، حاج ملاهادى، شرح مثنوى اسرار، دفتر دوم، كتابخانه سنايى، بى‏تا، ص‏36.
46. سبزوارى، حاج ملاهادى، شرح اسماء الحسنى،قم، نشر مكتبة بصيرتى، بى‏تا، ص‏67-68.
47. سلجوقى، صلاح‏الدين، تجلى خدا در آفاق و انفس، كتابفروشى فضل، چاپ بزرجمهرى، 1363،ص‏366.
48. شجاعى، محمد، مقالات، ج‏3، طريق عملى تزكيه، تهران، سروش، 1372، ص‏110.
49. شريعتى، محمدتقى، «على شاهد رسالت و مهدى موعود امم‏» [دو سخنرانى]، مشهد، 1338، ص‏78.

مقالات مشابه

معناشناسی واژه اعجمی در کتاب و سنت

نام نشریهعلوم و معارف قرآن و حدیث

نام نویسندهحمیدرضا فهیمی تبار, مهدی آذری‌فرد

معناي واژه «ص-ل-ح» و مشتقات آن در قرآن

نام نشریهمشكوة

نام نویسندهمجید صالحی

مفردات قرآن در «تفسیر المیزان»

نام نشریهعیون

نام نویسندهمحمود حائری, صالح عادلی ساردو

خبری یا انشایی بودن اسلوب «سبحان»

نام نشریهعیون

نام نویسندهوصال میمندی, علی بیانلو, سکینه حجازی